••▪▪••●●* ...همه هستی من...*●●••▪▪••
يادمون باشه كه هيچكس رو اميدوار نكنيم بعد يكدفعه رهاش كنيم چون خرد ميشه ميشكنه و آهسته ميميره . يادمون باشه كه قلبمون رو هميشه لطيف نگه داريم تا كسي كه به ما تكيه كرده سرش درد نگيره يادمون باشه قولي رو كه به كسي ميديم عمل كنيم . يادمون باشه هيچوقت كسي رو بيشتر از چند روز چشم به راه نذاريم چون امكان داره زياد نتونه طاقت بياره . يادمون باشه اگه كسي دوستمون داشت بهش نگيم برو نميخوام ببينمت چون زندگيش رو ازش ميگيري... یادمون باشه که دل کسی رو نشکنیم. چون دیگه هیچوقت خوب نمیشه...
تنها ماندم
آفتابی تو در آ قصد شکفتن داره دل ******زنده یاد خسرو شکیبایی******
دختر پسرپرست انقدر تو دور شدی که راضی ام نبینمت نمیتونم بشینم و حرف دل و نگم بهت خودتم میدونی که غریبه ای دیگه واسم هیچ امیدی نیست دیگه به حیله هات دل ببازم توی چشمات چیزی که نیست پاکی و عشق و امیده خیلی وقته دیگه چشمام سادگیهاتو ندیده از اون اول میدونستم که نمیمونی رو حرفات فقط حالا دست من نیست که دیگه میگیره دستات تو یه دختری که دنیات پر از اسم پسره میبوسه لباتو فورا هرکی با تو میپره عشق تو قدم زدن با پسرای تو خیابون همه میدونن کثیفی چیزی نیست که باشه پنهون عشق تو اتو زدن با ماشینای جورواجور عشقت اینه مثل ماهیا بیوفتی توی تور واسه تو پسر دقیقا حکم یک پیرهن تازه است اگه بشمرم اونارو قد حجم یه مغازه است توی هر جا و مکانی میرسی به خواستنیهات چه تو ماشین چه توی جا کنده میشه اون لباسات شماره ات عین یه هرزه تو موبایلهای همه است واسه من یه اسم ننگی دختر پسر پرست چه پولایی خرج نمیشه واسه راضی کردنت چه جاهایی خالی میشه واسهء آوردنت نگران نباش که مفتی حالا میبرن تورو سالهای بعد این کارا شغلی میشه برای تو من میسوزم واسه اونیکه میخواد بگیردت بیچاره نمیدونه چیا آوردن به سرت
يكي بود يكي نبود يه دروغ كهنه بود يكي موند يكي نموند حرف راست قصه بود يكي موند با غصه ها، به غم عشق مبتلا يكي رفت چه بي وفا، با دو رنگي آشنا اونكه موند،دلشو غصه سوزوند ، پشتشو دوري شكوند زير آوار جفا ،دل دادش به هر بلا ،با همه عشق و وفا ،راهي شد تو قصه ها اونكه موند يه قصه ساخت اما هستي شو باخت قصه ها به سر رسيد اون به عشقش نرسيد هيشكي خوابشو نديد، گل يادشو نچيد گم شدش تو قصه ها، توي شهر عاشقا...
در آغوش تو آرامم در آغوش سپید و پر بهار تو در آغوش تو که گرم است چون خورشید داغ نیمه مرداد؛ در آغوش تو انگاری تمام پیکرم خواب است، در آغوش تو که خوبی دلم می گردد از اندوه تلخ غربت این روزهای بی کسی آزاد. بیا آغوش خود را باز کن، این پیکر رنجور را دریاب و ذوبم کن مرا در شدت گرمای بی حد درون خویتن اینک همین حالا که از شرمای سخت دوری ات در خویش می لرزم؛ مرا دریاب و کاری کن برای من برای من که دور از تو از این دلشوره های مرکبار بی تو می ترسم. ...
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر به خواب می ماند. خواب می بیند. خواب می بیند
هزار بوسه به سوی خدا فرستادم * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * نرسد دست تمنا چون به دامان شما * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * عشق تو به تار و پود جانم بسته است * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * دیدی آن را که تو خواندی به جهان یارترین |
About![]()
همه هستی من ایه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این ایه ترا آه کشیدم آه من در این ایه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن می گذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه می آویزد زندگی شاید طفلی است که از مدرسه بر میگردد زندگی شاید افروختن سیگاری باشد در فاصله رخوتنک دو همآغوشی یا عبور گیج رهگذری باشد که کلاه از سر بر میدارد و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی می گوید صبح بخیر زندگی شاید آن لحظه مسدودیست که نگاه من در نی نی چشمان تو خود را ویران می سازد و در این حسی است که من آن را با ادرک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست دل من که به اندازه یک عشقست به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد به زوال زیبای گلها در گلدان به نهالی که تو در باغچه خانه مان کاشته ای و به آواز قناری ها که به اندازه یک پنجره می خوانند آه ... سهم من اینست سهم من اینست سهم من آسمانیست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد سهم من پایین رفتن از یک پله متروکست و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید دستهایت را دوست میدارم دستهایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم و پرستو ها در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت گوشواری به دو گوشم می آویزم از دو گیلاس سرخ همزاد و به ناخن هایم برگ گل کوکب می چسبانم کوچه ای هست که در آنجا پسرانی که به من عاشق بودند هنوز با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر به تبسم معصوم دخترکی می اندیشند که یک شب او را باد با خود برد کوچه ای هست که قلب من آن را از محله های کودکیم دزدیده ست سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن حجمی از تصویری آگاه که ز مهمانی یک اینه بر میگردد و بدینسانست که کسی می میرد و کسی می ماند هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد. ✿ܓ✿ܓ✿ܓ✿ DO . . . DOS . . . . DOSS . . . . DOSSE . . . . . Dossetan nazar yadet nare Archivesبهمن 1395آذر 1394 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 اسفند 1392 آذر 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 AuthorsنسیمLinks
عاشقانه ها
LinkDump
پروفایل من. |