••▪▪••●●* ...همه هستی من...*●●••▪▪••

 

گریه بکن

 

گریه بکن وقتی دلت تنگه عزیز

گریه بکن ، هی قطره قطره اشک بریز

 

گریه بکن تا که بدونی عاشقی

بدونی بازیچه ی این دقایقی


گریه بکن تا دلت از سنگ بشه

بذار یه بارم دل اون تنگ بشه

 

بذار یه بار تنهای تنها باشه

بدون تو در پی فردا باشه

 

بذار بفهمه بی تو فردا دیر میاد

اگه بیاد هم خیلی دلگیر میاد

 

بذار بفهمه داشتنت یه دنیاست

بذار بدونه عشق تو یه رویاست

 

بذار بیاد پیشت تا اقرار کنه

بذار هزار بار عشقو تکرار کنه

 

گریه بکن حالا که عاشقت نیست

گریه بکن بدونی لایقت نیست

 

گریه بکن تا بدونی شکستی

بدونی تا حالا چشماتو بستی

 
دوسش داری ، عاشقشی ، دلتنگی

عاشق و دلتنگ یه دل سنگی


بذار بفهمه مرهم دردها شی

                                        بذار بفهمه همه ی فردا شی                               

 

 

تصاویر زیباسازی ، کد موسیقی ، قالب وبلاگ ، خدمات وبلاگ نویسان ، تصاویر یاهو ، پیچک دات نت www.pichak.net

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:48توسط نسیم | |

 

حوّای ایرونی منم
آدم بشو عروسکم
ابهام سیب و گندمی
دلیل خلقتت منم
منم حوّای ایرونی
تو آدم یا که شیطونی
عجب!!!!!بازم شنیدم من
که قلبت داده مهمونی
تو قلبت رو همه بازه
سبب این بوده داغونی
نگو شیطون فریبم داد
چقد تکرارِ نادونی
دروغاتو به صف کردی
نه!تو ؟آدم نمی مونی
نخواه بازم بدم فرصت
نموند دل که برنجونی
برو دستتت دیگه رو شد

تمومش کن رجز خونی
نمی بخشم گناهت را
تو هم محکومِ زندونی
دلیل خلقتت چی بود؟
بگو…چیزی نمیدونی؟
خدا خندیدُ پی بردم
به منظورش ((پشیمونی))

+نوشته شده در دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:27توسط نسیم | |

+نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:12توسط نسیم | |

خوش به حال فرهاد

تمام خاطرات تلخش ...

شیرین است.

+نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,ساعت20:4توسط نسیم | |

سلام به همگییییییی

امیدوارم خوب و شاد باشید.

امشب خیـــــــــــــلی دلم گرفته.

آخه آجیم شوهر کرد امروز اومدن دنبالش بردن کرج.

منم یه عالمه گریه کردم.خیلی به هم وابسته بودیم.دلم بد جور گرفته.

 

 

 

 

                                   پر شدم از غروبی دلگیر،چه پریشانم و چه تاریک!انقدر که

                                      آینه ها با من قهرندو خورشید از من رو بر نمی گرداند.من از تو دورشدم

                                            از رازقی و رازیانه و کلبه سپید آرزو ها یم میان انبو هی از شب بوسه هاست.

                               دلگیر تر از همیشه ام و فانوس های آویزان پشت

                              در را دستمال نمی کشم.حال دیگر صنو بر های این طرف خیابان

                                 سبز نیستند و به پاییز سلام گفته اند. حرفهایم را از یاد می برمفشاید

                      هنوز دیر نشده اشک هایم را پنهان می کنم،صنو بر ها با ید سبز باشند!

+نوشته شده در شنبه 27 خرداد 1391برچسب:,ساعت1:34توسط نسیم | |

 

 

باز هم آمدی تو بر سر راهم
آی "عشق" میکنی دوباره گمراهم
دردا; من جوانی را به سر کردم، تنها از دیار خود سفرکردم
دیریست قلب من از عاشقی سیر است
خسته از صدای زنجیر است
دریا اولین عشق مرا بردی
دنیا دم به دم مرا تو آزردی
دریا سرنوشتم را به یاد آور
دنیا سر گذشتم را مکن باور
من غریبی قصه پردازم
چون غریقی غرق در رازم
گم شدم در غربت دریا
بی نشان وبی هم آوازم
میروم شبها به ساحل ها تا بیابم خلوت دل را
روی موج خسته دریا مینویسم اوج غمها را
باز هم آمدی تو بر سر راهم
آی "عشق" میکنی دوباره گمراهم
دردا; من جوانی را به سر کردم، تنها از دیار خود سفرکردم
میروم شبها به ساحل ها تا بیابم خلوت دل را
روی موج خسته دریا مینویسم اوج غمها را

+نوشته شده در چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:,ساعت13:43توسط نسیم | |

از بهشت که بیرون آمد، دارایی اش یک سیب بود. سیبی که به وسوسه آن را چیده بود. و مکافات این وسوسه هبوط بود.

 

فرشته ها گفتند: تو بی بهشت می میری. زمین جای تو نیست. زمین همه ظلم است و فساد.

 

انسان گفت: اما من به خود ظلم کرده ام. زمین تاوان ظلم من است. اگر خدا چنین می خواهد، پس زمین از بهشت بهتر است.

 

خدا فرمود: برو و بدان جاده ای که تو را دوباره به بهشت می رساند از زمین می گذرد، زمینی آکنده از شر و خیر، آکنده از حق و  از باطل، از خطا و صواب، و اگر خیر و حق و صواب پیروز شد تو باز خواهی گشت وگرنه...

 

و فرشته ها همه گریستند. اما انسان نرفت. انسان نمی توانست برود. انسان بر درگاه بهشت وامانده بود. می ترسید و مردد بود. و آن وقت خدا چیزی به انسان داد. چیزی که هستی را مبهوت کرد و کائنات را به غبطه واداشت.

 

انسان دست هایش را گشود و خدا به او اختیار داد.

 

خدا فرمود: حال انتخاب کن. زیرا که تو برای انتخاب کردن آفریده شدی. برو و بهترین را برگزین که بهشت، پاداشِ به گزیدن توست. عقل و دل هزاران پیامبر نیز با تو خواهند آمد، تا تو بهترین را برگزینی. و آنگاه انسان زمین را انتخاب کرد. رنج و نبرد و صبوری را. و این آغاز زندگی انسان بود...

+نوشته شده در سه شنبه 23 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:40توسط نسیم | |

 

شعر زیبای حمید مصدق:

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

جواب زیبای فروغ فرخ زاد:

 

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی واست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت.

+نوشته شده در دو شنبه 22 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:22توسط نسیم | |

تو که آهسته می خوانی قنوت گریه هایت را


میان ربنای سبز دستانت دعایم کن.

+نوشته شده در پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:41توسط نسیم | |

از چی بگــــم برات ؟ شاید قصه دوس داری 

قصهء امتحان تو دانشــگاهِ روستاییReading a Book

اگه قصه تلخه ، مثه چایی تو استکانِ

بد ترین جای دنیا ، سالنِ امتحانِ

که نشستند مثه بُــز و هی میگن کاشکی

یه مراقبِ خوب جای این لجن داشتیم

رضا برگـشــت ، از بغلی جوابِ گرفت

یهو مراقب پرید روش تقلبو گرفت

اون مراقـبِ بد ، با داد و فریاد گفــت 

زود برو بیرون ، ولـی دَرَم قفل بود …

بدبخــــت شدم ، تقلبُ گرفت ازم ایـــــزد 

ای کاش جای گرفتنش، یکم منو میزد

اون دانشجو مُـــرد ، در راه کلاسـی که 

مراقبـش دل نداره ، مثـه پلاسـتیکه

اصَـن سیـنگل میخواد، دفتـرو کتابُ ببـنده

دیگه درس نمیخونه، میگه مدرک کیـلو چنده

از چی بگـــــــــم؟ استادی که خیلی خوشگله

یا جوابِ ســؤالی که خیلی مشگله؟

یا اون مراقـب که تقـلـبُ هی کِــــــش بده

دم میخواد با خوار مادرش وفقش بده

هی گفت جاتُ عــوض کنُ من حوصله کــردم

تـــو سالن امتحانات یه مُدلِ برده ام

یـهـو دیـدی برگـهء امتــحانُ ذره ذره کــردمُ

کارِ خودمــو خودشــو یه سَــــره کردم.

+نوشته شده در چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:,ساعت11:46توسط نسیم | |

من دلم مي خواهد
كه خدا با باران
دفتر انديشه ي تاريكم را سبز كند
گيج گيجم....

همه جا باران است
پس چرا دفتر شعرم خاليست
باز حتما چتر خودخواهي ذهنم باز است.......

+نوشته شده در دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:37توسط نسیم | |

[تصویر:  nr6lzol4qyq6z34os8oy.png]

 

+نوشته شده در یک شنبه 14 خرداد 1391برچسب:,ساعت17:9توسط نسیم | |

خواب رویای فراموشی هاست!

خواب را در یابیم...

که در آن دولت خاموشی هاست!

با تو در خواب مرا

لذت ناب همآغوشی هاست...

من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها می بینم!

و ندایی که به من می گوید:

"گرچه شب تاریک است...

                                دل قوی دار

                                                سحر نزدیک است!!!!

+نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت23:52توسط نسیم | |

این اس ام اس جهت تبریک گفتن بچه های کوچک به باباشون هست و برای بقیه سنین توصیه نمیشود ،

حتی شما دوست عزیز : بابای من بهترین بابای دنیاست ، 

هـــــــــی . بابای من روی سر همه باباهاست ، هـــــــــــــی  

پیشاپیش روز پدر بر تمام پـــــــــدرای مهربون و زحمت کش و مردای ایرونــــــــــــــــــــــی مبارک.

+نوشته شده در جمعه 12 خرداد 1391برچسب:,ساعت23:25توسط نسیم | |

اینم متن قشنگ کاتون بچگیامون.

امیدوارم با خوندن این متن یاد بهترین خاطرات کودکیتون بیفتید.


آنـــــــــــــه!


تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه، پنهان بود.
با من بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت از تنهایی معصومانه دستهایت.
آیا میدانی که در هجوم درد ها و غم هایت و در  گیرو دار ملال آور دوران زندگیت حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود.

 


آنـــــــــــــــه!


اکنون آمده ام تا دستهایت را به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری در آبی بیکران مهربانی ها به پرواز درآیی و اینک آن شکفتن و سبز شدن در انتظار توست در انتظار توست.

+نوشته شده در پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:,ساعت12:6توسط نسیم | |

زندگی 
 
زندگی بافتن یک قالیست 
 
نه همان نقش و نگاری که خودت می خواهی 
 
نقشه را اوست که تعیین کرده 
 
تو در این بین فقط می بافی 
 
نقشه را خوب ببین 
 
نکند آخر کار قالی زندگیت را نخرند. 

+نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,ساعت21:9توسط نسیم | |

میگن هیچ عشقی تو دنیا
مثل عشق اولی نیست
میگذره یه عمری اما
از خیالت رفتنی نیست

داغ عشق هیچکی مثل
اون که پس میزنتت نیست
چه بده تنها شی وقتی
هیچکسی هم قدمت نیست

چقده سخته بدونی
اون که میخوایش نمیمونه
که دلش یه جای دیگه ست و همه وجودش مال اونه

چه بده برای اون که
جون میدی غریبه باشی
بگی میخوام با تو باشم
بگه میخوام که نباشی ...

+نوشته شده در سه شنبه 9 خرداد 1391برچسب:,ساعت19:52توسط نسیم | |

سلام به همه دوستای گل خودم.ببخشید که یه مدت نبودم.

امتحان داشتم.البته هنوزم تموم نشده...

ممنون از همه دوستای نازم که منو با نظراشون خوشحال کردن.

                          

+نوشته شده در دو شنبه 8 خرداد 1391برچسب:,ساعت22:50توسط نسیم | |